پیام، امر و دستوری است که به مخاطبانی داده میشود تا طبق آن عمل کنند. پیام، گاهی صریح و آشکار و منطوق است و گاهی یک عمل برای دیگران دارای پیام است و آنان را به کاری و خصلتی دعوت میکند.
وقتی سخن از پیامهای عاشورا است، تنها به این معنی نیست که امام حسینu و شهدای کربلا به صورت رسمی و مشخص به مردم آن زمان یا زمانهای آینده چه دستوری دادهاند، بلکه شامل درسهایی هم که ما از عاشورا میگیریم میشود.
آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی است، اما «آزادگی» برتر از آزادی است و نوعی حریت انسانی و رهایی انسان از قید و بندهای ذلتآور و حقارتبار است.
وقتی کمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالی و خصال نیکوست، خود را به دنیا و شهوات فروختن، نوعی پذیرش حقارت است و خود را ارزان فروختن.
آزادگی در آن است که انسان کرامت و شرافت خویش را بشناسد و تن به پستی و ذلت و حقارت نفس و اسارت دنیا و زیر پا نهادن ارزشهای انسانی ندهد.
اما احرار و آزادگان، گاهی با ایثار جان هم ، بهای «آزادگی» را میپردازند و تن به ذلت نمیدهند.
امام حسینu فرمود:
«موت فی عزّ خیر من حیاةٍ فی ذلّ1 ـ مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است».
این نگرش به زندگی، ویژة آزادگان است. نهضت عاشورا جلوة بارزی از آزادگی در مورد امام حسینu و خاندان و یاران شهید اوست و اگر آزادگی نبود، امام تن به بیعت میداد و کشته نمیشد. وقتی میخواستند به زور از آن حضرت بیعت به نفع یزید بگیرند، منطقش این بود که:
«لا والله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا اُقرُّ اقرار العبید2 ـ نه به خدا سوگند؛ نه دست ذلت به آنان میدهم و نه چون بردگان تسلیم حکومت آنان میشوم!»
صحنة کربلا نیز جلوة دیگری از این آزادگی بود که از میان دو امر، شمشیر یا ذلت، مرگ با افتخار را پذیرفت و به استقبال شمشیرهای دشمن رفت و فرمود:
«الا و انّ الدّعیّ بن الدّعیّ قدرکزنی بین اثنیتن: بین السّلّة و الذّلّة و هیهات منّا الذّلّة3ـ
بر ما گمان بردگی زور بردهاند
ای مرگ، همتی! که نخواهیم این قیود
در نبرد روز عاشورا نیز، هنگام حمله به صفوف دشمن این رجز را میخواند:
الموت اولی من رکوب العار
و العار اولی من دخول النّار4
مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.
روح آزادگی امام، سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمین افتاده بود نسبت به تصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمههای زنان و فرزندان برآشوبد و آنان را به آزادگی دعوت کند:
ان لم یکن لکم دینٌ و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم5
گر شما را به جهان بینش و آیینی نیست
لااقل مردم آزاده به دنیا باشید
ایثار، مقدم داشتن دیگری بر خود است، چه در مسایل مالی و چه در موضوع جان، این صفت نیک یکی از خصلتهای ارزشمند اخلاقی است.
در صحنة عاشورا، نخستین ایثارگر، سیدالشهداu بود که حاضر شد فدای دین خدا گردد و رضای او را بر همه چیز برگزید و از مردم نیز خواست کسانی که حاضرند خون خود را در این راه نثار کنند، با او همسفر کربلا شوند.6
اظهارات ایثارگرانة یاران امامu در شب عاشورا مشهور است؛ یک به یک برخاستند و آمادگی خود را برای جانبازی و ایثار خون در راه امام اظهار کردند. از آن همه سخن، این نمونه از کلام مسلمبن عوسجه کافی است که به امام عرض کرد:
هرگز از تو جدا نخواهم شد اگر سلاحی برای جنگ با آنان هم نداشته باشم. با سنگ با آنان خواهم جنگید تا همراه تو به شهادت برسم.7
آری000 خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست.
پیشوای نهضت، به پشتگرمی حامیان ایثارگر، گام در مراحل دشوار و پرخطر میگذارد. اگر آمادگی پیروان برای ایثار مال و جان و گذشتن از راحتی و زندگی نباشد، رهبر تنها میماند و حق، مظلوم و بییاور. در انقلاب کربلا، امام و خانواده و یارانش دست از زندگی شستند، تا دین خدا بماند و کشته و اسیر شدند، تا حق زنده بماند و امت، آزاد شوند و اصحاب شهید امام، تا زنده بودند، اجازه ندادند از بنیهاشم کسی به میدان رود و کشته شود. بنیهاشم هم تا زنده بودند، جان فدا کردند و در راه و رکاب امام به شهادت رسیدند و حسینبن علیu آخرین شهید که وقتی به دشت کربلا نگریست از آنهمه یاران و برادران و اصحاب، کسی نمانده بود.
جلوة دیگری از ایثار، کار زیبای حضرت ابوالفضلu بود: ابتدا امان ابنزیاد را که شمر آورده بود، رد کرد آنگاه در شب عاشورا اظهار کرد که: هرگز از تو دست نخواهیم کشید، خدا نیاورد زندگی پس از تو را. روز عاشورا نیز وقتی با لب تشنه وارد شریعة فرات شد تا برای امام و کودکان تشنه آب آورد، پس از پرکردن مشک، دست زیر آب برد تا بنوشد، اما با یادآوری کام تشنة حسینu ایثارگری و وفای او اجازه نداد که آب بنوشد و امام حسینu و کودکان تشنه باشند و تشنه کام، گام از فرات بیرون نهاد8 و تشنه لب شهید شد. باز هم در اوج نیاز، آب ننوشیدن و به فکر نیاز دیگران بودن.
آب شرمنده ز ایثار علمدار تو شد
که چرا تشنه از او این همه بیتاب گذشت
خصلت و صفت عاشورایی را کسی دارد که حاضر باشد به خاطر خدا در راه دیگری فداکاری کند و ایثارگری نماید.
کرامت انسانی زن، در سایة عفاف او تأمین میشود. حجاب نیز یکی از احکام دینی است که برای حفظ عفت و پاکدامنی زن و نیز حفظ جامعه از آلودگیهای اخلاقی تشریع شده است.
برای زنان، زینب کبری و خاندان امام حسینu الگوی حجاب و عفاف است. اینان در عین مشارکت در حماسة عظیم و ادای رسالت حساس و خطیر اجتماعی، متانت و عفاف را هم مراعات کردند و اسوة همگان شدند. حسینبن علیu به خواهران خویش و به دخترش، فاطمه، توصیه فرمود که اگر من کشته شوم، گریبان چاک نزنید، صورت مخراشید و سخنان ناروا و نکوهیده مگویید.9
در آخرین لحظات، وقتی آن حضرت صدای گریة بلند دخترانش را شنید، برادرش عباس و پسرش علیاکبرu را فرستاد که آنان را به صبوری و مراعات آرامش دعوت کنند.10
رفتار توأم با عفاف و رعایت حجاب همسران و دختران شهدای کربلا و حضرت زینب، نمونة عملی متانت بانوی اسلام بود.
به نقل سیدبن طاووس، شب عاشورا امام حسینu در گفتگو با خانوادهاش آنان را به حجاب و عفاف و خویشتنداری توصیه کرد.11
دختران و خواهران امام، مواظب بودند تا حریم عفاف و حجاب اهلبیتپیامبر تا آنجا که میشود، حفظ و رعایت شود، ام کلثوم به مأمور بردن اسیران گفت: وقتی ما را وارد شهر دمشق میکنید، از دری وارد کنید که تماشاچی کمتری داشته باشد و از آنان درخواست کرد که سرهای شهدا را از میان کجاوههای اهل بیت فاصله بدهند تا نگاه مردم به آنها باشد و حرم رسولالله(صلّیالله علیهو آله و سلّم) را را تماشا نکنند و گفت: از بس که مردم ما را در این حال تماشا کردند، خوار شدیم.!12
ولی در همان حال نیز از سخنرانیهای افشاگرانه و انجام رسالت و تبیین و دفاع از اهداف شهدا باز نمیماندند. حرکت اجتماعی سیاسی، در عین مراعات حجاب و عفاف. و این درسی برای بانوان در همة دوران ما و همة شرایط است.
حضرت علیu فرموده است: ارزش انسان به قدر همت اوست، صدق او به اندازه جوانمردی اوست، شجاعتش به اندازة پاکدامنی اوست و عفت او به قدر غیرت اوست:
«000 و عفته علی قدر غیرته»13
و خداوند نیز بندگان غیرتمند خویش را دوست میدارد: «انّ الله یحبّ من عباده الغیور»14
بنیهاشم، غیرتمندان روزگار خویش بودند و برای عترت پیامبر حرمتی فوقالعاده قایل بودند. جوانان بنیهاشم نیز پیوسته اهل بیت امام حسینu را در طول سفر به کربلا، محافظت میکردند.
حضرت سیدالشهداu روز عاشورا خانواده و دختران و خواهر خود را توصیه کرد که پس از شهادتش، گریبان ندرند و چهره مخراشند و آه و زاری و واویلا سر ندهند و پیش دشمنان صدایشان را به گریه بلند نکنند. در واپسین لحظات هم که مجروح بر زمین افتاده بود، وقتی شنید که گروهی از سپاه دشمن قصد حمله به خیمهها و تعرّض به زنان و کودکان را دارند، بر سرشان فریاد کشید: «ان لم یکن لکم دینٌ و کنتم لا تخافون المعاد فکونو احراراً فی دنیا کم000»15، ای پیروان آل ابوسفیان؛ اگر دین ندارید و از معاد نمیترسید، پس در دنیایتان آزاده باشید و اگر عربید، به اصل و تبار خویش برگردید000 من با شما میجنگم و شما با من میجنگید، به زنان که نباید تعرّض کرد، تا وقتی من زندهام. طغیانگرانتان را از تعرّض نسبت به حرم من باز دارید: «فامنعوا عتاتکم عن التعرض لحرمی ما دمت حیا»16
غیرت دینی او و یارانش نیز زمینهساز آن حماسة بزرگ شد. امام، کشته شدن را بر ننگ ذلت و تسلیم، ترجیح داد و این از غیرت و حمیت او بود.
اعتراض حضرت زینب(سلامالله علیها) به یزید در شام که اهل بیت پیامبر را در معرض دید تماشای مردم کوچه و بازار قرار داده17ریشه در غیرت او داشت.
پیروان عاشورا، هم درس عفاف و حجاب را به عنوان «غیرت ناموسی» از کربلا میآموزند، هم دفاع از مظلوم و نصرت حق و مبارزه با باطل و بدعت را به عنوان «غیرت دینی» از حماسه آفرینان کربلا الهام میگیرند.
اباعبدالله الحسینu خود مظهر اعلای فتوت بود. وی از یاران شهیدش و جوانمردانی از آل محمد که روز عاشورا به شهادت رسیدند، با همین عنوان یاد میکند.18و از زندگی پس از شهادت آن عزیزان به خون آرمیده ، احساس دلتنگی میکند. به نقل تواریخ، حتی سر مطهر امام حسینu بر فراز نی آیاتی از سوره کهف تلاوت کرد و از ایمان آن جوانمردان(فتیه) یاد نمود.19
عمل مسلمبنعقیل، در خانة هانی مبنی بر ترور نکردن ابنزیاد را نیز میتوان از جوانمردی مسلم دانست.
مردانگی و وفای اباالفضلu نیز در کنار نهر علقمه جلوه کرد. وقتی تشنهکام وارد فرات شد و خواست آب بنوشد با یادآوری عطش برادر و کودکان خیمهها، آب ننوشید و لب تشنه از شریعة فرات بیرون آمد.20
پایبندی عاشوراییان به اصول انسانی و حمایت از مظلوم و بیتفاوت نبودن در برابر جنایت و ستم و یاری رساندن به بیپناهان، از آنان چهرههایی درخشان و ماندگار پدید آورده است که در نسلهای بعد هم دلیران و آزادگان، رسم جوانمردی را از آنان آموختند.
فلسفه آزمایش، روشن ساختن صدق و توانایی و جوهرة ناب و قابلیتهای نهفته در انسانها است. آزمون نیز به وسیله سختیها، شهادتها، فقدانعزیزان، از کف رفتن مال و جان و بستگان یا گذشتن از عزیزترین چیزها انجام میگیرد. قرآن کریم هشدار میدهد که مردم گمان نکنند با گفتن اینکه ایمان آوردیم، رها میشوند، بلکه باید آزموده شوند، همچون پیشینیان، تا راستگویان از دروغگویان بازشناخته شوند.21
کربلا نیز از شاخصترین میدانهای نبرد حق و باطل بود که صادقان را به حضور و نثار جان میطلبید. بسیاری از آزمون کربلا مردود شدند. جمعی هم که به حیات ابدی و فوز عظیم دست یافتند، شهدای کربلا بودند که نقد جان را در بازار جانان به کف گرفته، با عروس شهادت همآغوش شدند.
کارنامة نورانی شهادت و جانبازی عزیزان شما، گواه صادقی بر کسب بالاترین امتیازات و مدارج تحصیلی معنوی آنان است که با مهر رضایت خدا امضا شده است و کارنامة شما در گرو تلاش و مجاهدت شماست. زندگی در دنیای امروز، زندگی در مدرسة اراده است و سعادت و شقاوت هر انسانی به ارادة همان انسان رقم میخورد.22
یاران امام حسینu که شب عاشورا خود را میان ماندن و رفتن مخیر دیدند، با انتخاب ماندن و جنگیدن و شهید شدن در رکاب امام حسینu بالاترین امتیاز را در این آزمون حیاتی به دست آوردند. امام نیز صدق و وفای آنان را ستود و به بیهمتا بودن اصحاب خویش، همان شب شهادت داد. ولی آیا همه انسانها در لحظة انتخاب، میتوانند از آزمون روسفید و موفق بیرون آیند؟ شیرینی زندگی در انتخابهای عالی و موفقیتآمیز در این آزمونها است.
چه یک فرد، چه یک اجتماع، وقتی زنده است که «حیات طیبه» داشته باشد و زندگی را تنها نفس کشیدن نداند. حیات طیبه جایی است که ایمان، عزت، آزادگی، شرافت، وفا و پاکی بر زندگی سایه افکند. به تعبیر امیرالمؤمنینu: «الموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاة فی موتکم قاهرین»23 زندگی ذلیلانه و مقهورانه، مرگ است و حیات، در مرگ با عزت و قدرت است.
این سخن ماندگار امام حسینu تفسیر روشنتری از مفهوم زندگی ارائه میدهد:
«لیس الموت فی سبیل العزّ الا حیاة خالدة24 ـ مرگ در راه عزت، جز حیات جاوید نیست».
بیتفاوتی یک ملت نسبت به مفاسد و ستمها، نشان مرگ آن جامعه است. جامعهای که غیرت دینی و حمیت انسانی را از دست داده باشد و نسبت به خوب و بد اوضاع، بیتفاوت باشد، مرده است. عاشوراییان با جهاد و شهادت خویش نشان دادند که زندهاند. عاشورا تزریق خون به پیکر جامعه بود و وارد کردن شوک و برانگیختن حساسیتهای دینی و انسانی.
قرآن کریم، از کسانی که با فداکاری، جان خود را در راه خدا فدا میکنند، به عنوان «وفا کنندگان به پیمان» و «صادقان بر سر عهد الهی» یاد میکند: «من المؤمنین رجال صدقوا ماعاهدواالله علیه»25 این نیز شرافتی است که شهیدان از آن برخوردارند و آگاهدلان عمری برای دست یافتن به آن لحظهشماری میکنند. نمونهای دیگر از این باور را در کلام یاران امام میبینیم. وقتی حضرت از آنان خواست که هر که میخواهد برود، سخن جملگی آنان این بود:
«الحمداللهالذی اکرمنا بنصرک و شرّفنا بالقتل معک، اولا ترضی ان نکون معک فی درجتک یابن رسولالله(صلیالله علیه و آله و سلّم)؟»26
خدایی را سپاس که کرامت یاری تو را به ما عطا کرد و ما را به وسیلة کشته شدن در رکاب تو شرافت بخشید. ای پسر پیامبر! آیا نمیپسندی که ما نیز در درجه و رتبة تو باشیم.
حرّبن یزید، نمونة دیگری از این بصیرت را در صبح عاشورا نشان داد. وقتی برایش قطعی شد که سپاه عمر سعد با حسینu خواهند جنگید، خود را در بین بهشت و دوزخ دید؛ لذا بهشت را برگزید و تصمیم گرفت به امام بپیوندد، هر چند در این راه، جانش را بدهد.
صحنة عاشورا، شهادتطلبی یاران با ایمان امام حسینu در عمل تجلی یافت. خود آن حضرت نیز پیشتاز و الگوی این میدان بود. وقتی امام میخواست از مکه حرکت کند، با خواندن خطبهای که از زیبایی مرگ در راه خدا برای جوانمردان سخن میگفت، از افراد خواست هرکس شهادتطلب است و آمادگی بذل جان و خون دارد، همراه ما بیاید:
«من کان باذلاً فینا مُهجَتَهُ فلیرحل معنا»27
در میان راه، وقتی در پی دیدن خوابی، گفت: «انا لله و انا الیه راجعون»، در گفتو گویی که پسرش علیاکبرu با پدر داشت، علیاکبرu به او گفت: وقتی ما بر حقیم، پس چه باک از مرگ؟ «اذا لا نبالی بالموت». این سخن علیاکبرu نیز از تفکر شهادتطلبانة فرزند امام حکایت دارد.
تعبیر امام حسینu از اینکه اگر ناچار، مرگ برای همگان حتمی است، پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد: «فان تکن الابدان للموت انشأت، فقتل امرءٍ بالسّیف فیالله افضل»28 شاهد دیگری از این روحیه در امام است.
اگر در اظهارات یاران امام حسینu در شب عاشورا دقت شود، این روحیه در گفتارشان موج میزند و هر یک برخاسته، عشق خود را به کشته شدن در راه خدا و در حمایت فرزند پیامبر و مبارزه با ظالمان ابراز میکردند. با آنکه حضرت بیعت خویش را از آنان برداشت که هر که میخواهد برود، اما سخنان آنها چنین بود:
«الحمدلله الذی اکرمنا بنصرک و شرّفنا بالقتل معک».29 سپاس خدایی را که با یاری کردن تو ما را گرامی داشت و با کشته شدن همراه تو، ما را شرافت بخشید.
حتی نوجوانی چون حضرت قاسم نیز مرگ را شیرینتر از عسل میدانست و از آن استقبال میکرد. امام نیز آنان را همینگونه میشناخت. وقتی احساس کرد خواهرش زینب در شب عاشورا اندکی ناآرام است و در پایداری یاران تردید دارد، فرمود: به خدا سوگند آنان را آزموده و امتحان کردهام. اینان شهادتطلبانی هستند که به مرگ انس گرفتهاند، همانگونه که کودک، به سینة مادرش مأنوس است.30
این فرهنگ اهل بیت است. در یکی از نیایشهای امام حسینu در همان روز عاشورا چنین میخوانیم:
«الهی و سیّدی! وددت ان اقتل و احیی سبعین الف مرّة فی طاعتک و محبتک، سیما اذا کان فی قتلی نصرة دینک و احیاء امرک و حفظ ناموس شرعک000»31
«خدایا! دوست دارم که کشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار، در راه طاعت و محبت تو. بهخصوص اگر در کشته شدنم نصرت دین تو و زندهشدن فرمانت و حفظ ناموس شریعت تو نهفته باشد.»
شهادتطلبان، تفسیر نوینی از مرگ و زندگی دارند. مثل امام حسینu که فرمود: مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است«موت فی عز خیر من حیاة فی ذلّ»32 به راحتی حاضرند شرافت شهادت در راه حق را بر زندگی چند روزه و گذرا، اما در ننگ و بدنامی، ترجیح دهند. پیام شهادتطلبی عاشورا را، رزمندگان اسلام و شهیدان انقلاب اسلامی و جبهههای دفاع مقدس به خوبی دریافتند و از آن در مبارزه با ستم و تجاوز سود بردند. امام خمینی(رحمتاللهعلیه) بیش از همه در احیا این فرهنگ در جامعه انقلابی ما نقش داشت و جوانان را حسینی و عاشورایی بار آورد.
در سخنان و پیامهای حضرت امام، نمونههایی از همان روح حسینی و عاشورایی را میبینیم. که مجموعه این سخنان. خود کتابی مبسوط میشود. ناگزیریم تنها چند جمله را مرور کنیم:
«مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگی سیاه است و ما امروز به انتظار شهادت نشستهایم تا فردا فرزندانمان در مقابل کفر جهانی با سرافرازی بایستند.»33
من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده ساختهام و در انتظار فوز عظیم شهادتم.34
خط سرخ شهادت، خط آل محمد و علی(علیهماالسلام) است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگوران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است.35
در این انگیزه است که همة اولیاء شهادت را در راه آن به آغوش میکشند و مرگ سرخ را «احلی من العسل» میدانند و جوانان در جبههها جرعهای از آن را نوشیده و به وجد آمدهاند.36
3 آزادگی در آن است که انسان کرامت و شرافت خویش را بشناسد و تن به پستی و ذلت و حقارت نفس و اسارت دنیا و زیر پا نهادن ارزشهای انسانی ندهد.
3 در صحنة عاشورا، نخستین ایثارگر، سیدالشهداu بود که حاضر شد فدای دین خدا گردد و رضای او را بر همه چیز برگزید و از مردم نیز خواست کسانی که حاضرند خون خود را در این راه نثار کنند، با او همسفر کربلا شوند.
3 در انقلاب کربلا، امام و خانواده و یارانش دست از زندگی شستند، تا دین خدا بماند و کشته و اسیر شدند، تا حق زنده بماند و امت، آزاد شوند.
3برای زنان، زینب کبری و خاندان امام حسینu الگوی حجاب و عفاف است. اینان در عین مشارکت در حماسة عظیم و ادای رسالت حساس و خطیر اجتماعی، متانت و عفاف را هم مراعات کردند و اسوة همگان شدند.
3 پیروان عاشورا، هم درس عفاف و حجاب را به عنوان «غیرت ناموسی» از کربلا میآموزند، هم دفاع از مظلوم و نصرت حق و مبارزه با باطل و بدعت را به عنوان «غیرت دینی» از حماسه آفرینان کربلا الهام میگیرند.
3 پایبندی عاشوراییان به اصول انسانی و حمایت از مظلوم و بیتفاوت نبودن در برابر جنایت و ستم و یاری رساندن به بیپناهان، از آنان چهرههایی درخشان و ماندگار پدید آورده است که در نسلهای بعد هم دلیران و آزادگان، رسم جوانمردی را از آنان آموختند.
3 قرآن کریم هشدار میدهد که مردم گمان نکنند با گفتن اینکه ایمان آوردیم، رها میشوند، بلکه باید آزموده شوند، همچون پیشینیان، تا راستگویان از دروغگویان بازشناخته شوند.
3 آیا همه انسانها در لحظة انتخاب، میتوانند از آزمون روسفید و موفق بیرون آیند؟ شیرینی زندگی در انتخابهای عالی و موفقیتآمیز در این آزمونها است.
3 عاشورا تزریق خون به پیکر جامعه بود و وارد کردن شوک و برانگیختن حساسیتهای دینی و انسانی.
نویسنده:جواد محدثی
--------------------------------------------------------------------------------
2 . موسوعة کلمات الامام الحسین، ص421.
3 . لهوف، سیدبن طاووس، ص57.
4 . کشف الغمّه، اربلی، ج2، ص32.
5 . بحارالانوار، ج44، ص51.
6 . بحارالانوار، ج44، ص366؛ حیاة الامام الحسینبن علی، ج3، ص48.
7 . وقعة الطف، ص198.
8 . مقتلالحسین، مقرم، ص336.
9 . موسوعة کلمات الامام الحسین، ص406.
10 . وقعة الطف، ص206.
11 . الملهوف علی قتلی الطفوف، ص142.
12 . همان، ص142.
13 . نهجالبلاغه، صبحی صالح، حکمت47.
14 . میزان الحکمة، ج7، ص357.
15 . بحارالانوار، ص51.
16 . همان، در وقعة الطف، ص252، با عبارتی دیگر بیان شده است. «امنعوا رحلی و اهلی من طغاتکم و جهالکم».
17 . حیاة الامام حسین، ج3، ص378.
18 . ثم انی قد سئمت الحیوة بعد قتل الاحبة و قتل هولاء الفیتة من آل محمد(موسوعة کلمات الامام الحسین)، ص482).
19 . مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص61.(آیه 13 کهف)
20 . موسوعة کلمات الامام الحسین، ص472.
21 . عنکبوت، آیة 1و2.
22 . صحیفة نور. ج21، ص25.
23 . نهجالبلاغه، صبحی صالح، خطبة 51.
24 . اعیان الشیعه، ج1، ص581.
25 . احزاب، آیة 23.
26 . کامل، ابن اثیر، ج2، ص563.
27 . بحارالانوار، ج44، ص366.
28 . همان، ص374.
29 . موسوعة کلمات الامام الحسین، ص402.
30 . همان، ص407.
31 . معالی السبطین، ج2، ص18.
32 . مناقب. ج4، ص68.
33 . صحیفة نور، ج14، ص266.
34 . همان، ج20، ص113.
35 . صحیفة نور، ج15، ص154.
36 . همان، ج21، ص198.